امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

وروجک شیطون

جمعه

سلام.الان اومدم خونه خاله جون.یه بولدوزر داشت خونه روبروی خونه مامان بزرگمو خراب میکرد.از وقتی اومدم دارم با آبو تاب تعریف میکنم و تند تند میگم:تتوتور(تراکتور) هاک(خاک) آدور(آجر)... امیری قیافتم خیلی خنده دار میکنی.دارم سعی میکنم ازت عکس بگیرم   ...
5 مهر 1392

عکسهای امیر حسین1

انقد که شیطونی کردم داداش سجاد(پسرخاله جون)از جالباسی آویزونم کرد همه اسباب بازیامو ریختم بیرونو خودم رفتم تو سبدشون ببینم اون تو چه حسی دارن  رفته بودیم روئین، عمو علیرضا منو گذاشت اون بالا دیگه پایین نمیومدم.آخرشم بهم کلک زدن ک راضی شدم بیام پایین رفتیم استخر پرورش ماهی روئین،ماهی بخریم خونه مامان بزرگم.تنهایی مشغول بازیم ...
4 مهر 1392

عکسهای امیر حسین

تو این عکس 9ماهمه   مسافر پسردایی جونم(فرزام)شدم باهم توحیاط خاله جون دور میزدیم دالیییییییی!من اینجاااااام این عکسم مال چنروز قبل ماه رمضونه. بابایی تو حیاط خاله جون ی گوسفند کشت.من از بالای در نگاه کردم البته قبلش سوارش شدم ...
4 مهر 1392

خاطرات کودکی!!!!!

درحال دلبری دقیق یادم نیس ولی فکر کنم 3 یا 4 ماهه بودم. یعنی چی دیدم که این شکلی شدم؟؟!!!! اینجا باغ بابابزرگمه.منو فرزام(پسردایی جونم) انقد شیطونی کردیم ک خوابمون برد. بزور میخوان منو بخابونن!!   چقد تپل بودم!!!!   عاشق ماشین حسابو موبایلو کنترلو سوئیچ ماشینو...این چیزام. ...
4 مهر 1392

4ماهگی

خوابمااا!!ولی با چش باز میخوابم فکر نکنن خوابیدم بزارنم سرجام   با مامانم رفته بودم خرید خسته شدم خابم برد   لبخند بعد ازخواب   ...
4 مهر 1392

ماه اول

اینجا بیست روزمه.لازم به توضیحه ک تازه ختنه شده بودم   چندروز بعداز تولدم قطره با طعم توت فرنگی!!!!خیلی دوست داشتم ...
4 مهر 1392

دخترخاله

امیری الان خونه ما بودی.انقد که از صب سرپا بو دی و بازی کردی خسته بودیو بهونه میگرفتی!میگفتی موتول میبردمت رو موتور میگفتی بیشین!ایندا بیشین و اشاره میکردی پشت سرت.منم باید مینشستمو خوشحال میشدی آخرشم بابارو مجبور کردی ببره یدور بزنین.وقتی میخواستین برین خونتونم کلی گریه کردی شبخیر وروجک شیطووووووون ...
28 شهريور 1392